1937-پروردگار من :چراغ قبرم هیچ روغنی برای روشن ماندن ندارد که تو فرموده ایی:کسی که در این دنیا کور باشد در آن دنیا نیز نابینا خواهد بود پس وای به حال من که به طور حتم چراغ ندارم که اگر چراغی هم باشد چشمی برای دیدن ندارم .
1938.خدایا به قدری از تو دورم که آن چه از حالات اولیا تو برای من گفته میشود و آن چه از گریه و شوق آن ها نقل شده به نظرم افسانه می آید !! خدایا : آیا ممکن است روزی هم این بنده ی عاصی تو راهی به سوی تو پیدا کند ؟ من که هیچ امیدی به خود ندارم چون از من کاری ساخته نیست .هر روز بیش از روز های قبل در باتلاق غفلت و نادانی فرو میروم به طوری که دست هیچ کس به من نمیرسد ،فرضا از اینکه بتوانند نجاتم دهند .خدایا آیا آن روزی خواهد رسید که من هم طعم خوش امد گویی تو را به پیشگاهت بچشم ؟نه هرگز لیاقت ندارم.